قهرمانیها بهانههای خوبی هستند برای نوشتن از قهرمانان!
برای سومین بار قهرمان شد! ولی کسی بیرون نیامد دو تا بوق بزند و به افتخارشان شادی کند و پرچمی بچرخاند!
بازیکنانی که هر چه قدر هم گل بزنند باز هم برنده نمیشوند! چون اصلاً کفشی ندارند که برنده کفش طلا بشوند! اینها همشان پا طلاهایی هستند که فقط شناختهشده نیستند!
خاکیهایِ پا طلایی در رملهایی که حتی راه رفتن در آن عجیب سخت است؛ میدوند! و برای این دویدن و گل زدن و گل نخوردن و پیروز شدن و قهرمان شدن؛ سالها، ماهها، هفتهها و ساعتها تمرین میکنند! با همه این تفاصیل قوانین بازی طوری تنظیم شده است تا بازی قابل امکان باشد و رقابت سالمتر و کمخطرتر! لذا زمان مسابقه کوتاهتر است و زمین کوچکتر و تعداد تعویض بازیکنان نامحدود!
قصه پرغصه خاکیها ریشه تاریخی هم دارد! یک زمانی نیز قهرمانانی نیز در همین خاک رملی با کوله و تجهیزات میدویدند! ولی نه زمان محدود بود و نه مکان محدود! و نه خبری بود از یار تعویضی! و شد قتلگاه ابراهیم هادیها. و بعد مرتضی آوینیها.
گویی این خاک کیمیاگر است و طلا میسازد! دیروز قهرمانانی از جنس طلا و امروز قهرمانانی پاطلا!
درباره این سایت